
کتاب مرگ ایوان ایلیچ اثر لئو تولستوی
148,000 74%
38,000 تومان
کتاب مرگ ایوان ایلیچ
داستانی که در کتاب مرگ ایوان ایلیچ میخوانید، شاید بهظاهر کوتاه، ساده و سرراست باشد؛ اما شما را با سؤالی تلخ تنها میگذارد: بهراستی زندگی چه معنایی دارد؟ لئو تولستوی در این اثر زندگی مردی به نام ایوان ایلیچ را روایت میکند که بر اثر حادثهای ساده، در بستر مرگ افتاده است و آخرین روزهای عمرش را سپری میکند. او در زمان احتضار، به دنبال معنای زندگی میگردد. این اثر تولستوی در فهرست صد کتاب کلاسیک جهان جای گرفته است.
اغلب اوقات وقتی مردم نام لئو تولستوی (Leo Tolstoy) را میشنوند، به یاد آثار قطور او مانند «جنگ و صلح» یا «آنا کارنینا» میافتند و بهانه میآورند که ما بهخاطر طولانی بودن این کتابها، هیچوقت نمیتوانیم بخوانیمشان. اما تولستوی یک اثر کمحجم و خوشخوان دارد که در دستهی بهترین آثار ادبیات داستانی جهان قرار میگیرد: کتاب مرگ ایوان ایلیچ (The Death of Ivan Ilyich).
وقایع کتاب پیش رو حول شخصیت ایوان ایلیچ میگردد و داستان به واقع چیزی جز سرگذشت سرراست او نیست. سرگذشتی که ساده به نظر میرسد و ساده روایت میشود؛ این سرگذشت هیچ نکتهی متمایزی ندارد و بهنوعی میتواند سرگذشت تمام انسانها در تمام دورانها باشد.
ایوان ایلیچ متعلق به طبقهی متوسط جامعه است. او در روسیهی نیمهی دوم سدهی نوزدهم زندگی میکند و آرمانها و دیدگاههایش دربارهی زندگی خوب و بسنده، همان آرمانها و دیدگاههاییاند که میان عموم مردم جامعهی او رواج دارند. از نظر ایوان ایلیچ، زندگی خوب و شایسته مترادف است با پیشرفت در کار، رسیدن به منصبی پردرآمد و بالاخره تشکیل خانوادهای گرم و صمیمی که در زمان سالخوردگی عصای دست آدم باشد. ایوان ایلیچ از همان اوان جوانی برای رسیدن به این زندگی مطلوب تلاش میکند و خیلی زود آنچه را که میطلبد، به کف میآرد. او که در حیطهی قضا فعالیت دارد، پیش از رسیدن به میانسالی به عنوان قاضی منصوب میشود و خیلی پیشتر از آن، با همسری مطیع و دلخواه وصلت میکند تا سهم خود را از زندگی بهطور تمام و کمال دریافت کرده باشد. حال، آنچه ایوان ایلیچ پیش رو میبیند سالهای سال زندگی خوش و بیدغدغه است. غافل از آنکه سرنوشت او بناست به نحو دیگری رقم بخورد.
روزی از روزها، ایوان ایلیچ مشغول رسیدن به دکوراسیون منزل است که دچار آسیبدیدگیای به ظاهر جزئی میشود. مدتی بعد اما، همین آسیبدیدگی او را به بستر مرگ میکشانَد و پیمانهی عمر ایوان ایلیچ، به واسطهی حادثهای بیهوده و مسخره رو به خالی شدن میگذارد.
عمدهی صفحات رمان مرگ ایوان ایلیچ، به شرح نحوهی مواجههی شخصیت اصلی کتاب با واقعیت هولناک مرگ اختصاص یافته است. ایوان ایلیچ که مردی عادی است و در مسائل حیاتیای نظیر مرگ و معنای زندگی، پیرو خرد عوامانه و فهم عرفی، هنگامی که رویاروی مرگ قرار میگیرد ناچار از ژرفنگری در باب آن میشود و طی تأملات فلسفی خود در بستر مرگ، به بینشهایی عمیق دست مییابد.
خود لئو تولستوی دربارهی شخصیت ایوان ایلیچ گفته است: «ایوان ایلیچ میچنیکاف، عضو هیئترئیسهی دادگستری تولسک، دوم جولای 1881 پس از گذراندن یک دوره بیماری سخت، درگذشت.» کوزمینسکایا، یکی از دوستان نویسنده، اندیشههای پیش از مرگ این فرد را به تولستوی منتقل کرد. برادر او، ایلیا ایلیچ میچینکاف، در یکی از کتابهای خود مینویسد: «عفونتی در حال گسترش، خبر از نزدیکی مرگ برادرم میداد؛ اما ذهن او مانند روزهای گذشته، فعال و روشن بود. من در آخرین دقایق کنار او بودم و به یاد دارم که او افکارش را با وضوح تمام به من میگفت. فکر مرگ مدت زیادی ذهن او را مشغول کرده بود؛ اما در نهایت، او آرام و بیدغدغه جان سپرد.»